الگوی شهید من(شهیده فاطمه جعفریان)

 

زمان شاه بود. داشتیم با هم تو خیابون قدم میزدیم. یه خانم بي حجاب داشت جلومون راه می رفت.

 فاطمه رفت جلو و بدون هیچ مقدمه ای ازش پرسید: «ببخشید خانم، اسم شما چیه؟»

 خانم با تعجب جواب داد: «زهرا، چطور مگه؟» 

فاطمه خندید و گفت هم اسمیم»،

 بعد گفت: «می دونی چرا روی ماشینا چادر می کشن؟»

 خانم که هاج و واج مونده بود گفت:

«لابد چون صاحباشون می خوان سرما و گرما و گرد و غبار و اینجور چیزا به ماشینشون آسیب نزنه». 

فاطمه گفت:

«آفرین! من و تو هم بنده های خدا هستیم و خدا به خاطر علاقه ش به ما، یه پوششی بهمون داده

تا با اون از نگاهای نکبت بار بعضيا حفظ بشیم و آسیبی نبینیم. 

خصوصا اینکه هم نام حضرت فاطمه هم هستیم…

 بعدها که دوباره اون خانم رو دیدم، محجبه شده بود» کفش های جامانده در ساحل، صفحه۱۷

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هر که امر به معروف و نهی از منکر کند،

او جانشین خدا در زمین و جانشین رسول اوست.

مستدرک الوسائل، جلد ۱۲، صفحه ۱۷۹

مطالب مرتبط

خاطره ای از زندگی عارف شهید احمد علی نیری & مقصد شهدایی & خواهرم حجابت

پیام شهدا به بانوان & داستانی داداشم منو دقد تو خیابون & عڪس شهدا عمل نڪنیم

حرفهای روی زمین مانده شهدا & لباس عفت

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
باسپاس فراوان از نظر دهی شما
وبلاگ را در چه حد ارزیابی می فرمایید؟
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.