قصه کوله پشتی عاشق
می دانستی کوله پشتی ها هم عاشقند!
عاشق اربعین، آنهم با پای پیاده؛ آنجا که هرکس با هر رنگ پاسپورتی یا اربعینی است یا غیراربعینی، یا حسینی است یا غیر حسینی؛
با خود خاطراتی دارد که محو دل انگیز یک عشق قدیمی است که در دهکده بی قراری ها با هر سجده بر مُهر کربلا می کشاند ما را به شهر وسیعی از مِهر کربلا که شهردارش همان علمدار است.
این کوله پرماجرا با کاروان عاشقان همراه شد و پس از عبور از غلتک های پذیرش و بازرسی بار، مسافرین پرواز دل را به مقصدکربلا همراهی نمود.
می دانستی از آداب زیارت هم می داند؟!
از تست چای عراقی شروع کرد تارسیدن به غم و اشک نجف در کنار ضریح امام علی علیه السلام و پس از آن به اشک و آرامش در بین الحرمین کربلا، و غروب خورشید اربعین را در آسمان به نظاره ایستاد تا شاید قصه دو خورشید را در کربلا دوباره تداعی کند.
این کوله به آرزویش رسید؛ کوله ای که از مایحتاج این سه روز و سه شب با مختصری پول و… نظاره گر حرکت جهادی و خالص با روحیه معنویت و تعبد میزبانان مسیر عاشقی بوده است.
اکنون من از این سفر روحانی غیر از برکات زیارت اربعین آیا توانستم به معتقدان واقعی مکتب حسینی بپیوندم؟!
ما که به راحت طلبی عادت کرده ایم و عطش رسیدن به دنیا در وجودمان است و در دنیایمان۳۱۳ یار پنهان است، تنها امیدمان به ظهور است
ما را سیراب کن از آب گوارای ظهور…!
راهی است راه عشق که هیچ کس کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارندچاره نیست…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط شمس در 1403/05/28 ساعت 10:22:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |