موضوع: "حڪایات و داستان واقعی"

روزه د اری زنان آزاده در زندان بعثیون

عکس ارسالی توسط نمایندگان سازمان صلیب سرخ جهانی، از اردوگاه الانبار (عنبر)،

دو نفر نشسته از راست خانم‌ها معصومه آباد و فاطمه ناهیدی و نفرات ایستاده از راست،

مریم… و حلیمه آزموده

اولین ماه مبارکی که در اسارت بودم، به همراه سه تن از خواهران از سلولهای دیگر به سلول سفید

که شرایط بهتری از جهت فضا و نور داشت منتقل شدیم. شب قدر بود در حالی که از امکانات تنها

دو پتو ویه لیوان آب و یه کاسه پلاستیکی غذا داشتیم

حالت خاصی پیدا کرده بودم؛یاد شب قدر سال گذشته افتادم که به همراه برادرم مراسم باشکوهی را برگزار کردیم

فکر می کردم دیوارهای زندان آنقدر تنگ وفشرده شده اند که صدای شکستن استخوانهایم را حس می کردم

در همین حال وهوا بودم که یکی از خواهران بی مقدمه پرسید:«با این مداد چکار میشه کرد؟»

(ظاهرا موقع بازجویی از زیر چشم بند این مداد شکسته رو یه گوشه ای دیده بود وپنهانی در جیبش گذاشت)

از آنجا که لطف خدا شامل حال ما بود با دیدن این صحنه، نوری در قلب ما ایجاد شد که احساس دلتنگی را برطرف کرد

تنها کاری که آن لحظه انجام دادیم، با دندان وناخن، نوک مداد را تا حدودی تیز کردیم

وبه روی تکه کاغذی که از قبل در سلول مخفی کرده بودیم سوره مبارکه قدر را نوشتیم

وآن تکه کاغذ را با همان شرایط به عنوان قرآن بر سر گذاشتیم وآن شب تا صبح به احیا گذراندیم
از خاطرات آزاده سر افراز فاطمه ناهیدی

آرزوی حضرت مریم پس از مرگ

حضرت عیسی علیه السلام از ترس مردم از شهر فرار کرد وبه بیابان رفت

ومادرش حضرت مریم را هم باخود برد

هردو روزه بودند وبا حالت روزه از جنگ مردمی که می خواستند
آنها را به قتل برسانند فرار کرده بودند.برای افطار مقداری علف تهیه کردند

اما حضرت مریم فوت کرد،عیسی علیه السلام او را دفن کرد،بعد او را صدا زد وگفت:ای مادر

آیا می خواهی به دنیا برگردی؟ حضرت مریم گفت: می خواهم برگردم.

حضرت عیسی تعجب کرد که مادرش که حتما به بهشت راه یافته،چرا می خواهد به دنیا برگردد

واز او پرسید برای چه می خواهی برگردی؟
حضرت مریم گفت:می خواهم به دنیا برگردم تا در روزهای بسیار گرم روزه بگیرم

ودر شبهای بسیار سرد وضو بسازم.
منبع
داستانها وحکایتها،ص19

من خواهر شما نیستم

 

موتورم توقیف شده بود واعصابم خرد، آخه چند روزی بود دنبال آزاد کردن موتورم بودم.

خسته رفتم کنار خیابون دیدم خانمی با لباس نگفتنی کنار تلفن کارتی ایستاده. راستش خجالت کشیدم جلو برم. اطرافش هم عده ای پسر جوون ایستاده ونگاهش می کردند.

باخودم گفتم چه رویی داره.سر ظهر با این لباس کنار خیابون از نگاه اینا هم خجالت نمی کشه… پسرا وقتی منو دیدن رفتن. به خودم جرأت دادم رفتم نزدیکتر وگفتم: خواهر… برگشت نگاهی به سر ورویم کرد وگفت: من خواهر تو نیستم. گفتم خب چی صدات کنم! روش رو برگردوند وگفت: برید وضع خودتون رو درست کنید. اقتصاد مملکت رو درست کنید.

نمیدونم حرفاش چه ربطی داشت؟ آخه حجاب چه ربطی به سیاست واقتصاد داره. حجاب رو خدا گفته نه سیاستمداراو…

خلاصه از خیرش گذشتم واصلا من نمی خواستم بگم خواهر حجابتو رعایت کن. می خواستم بگم کارت تلفنت رو به من بده یه زنگ ضروری دارم بزنم که کلی نق شنیدم.

بدحجابی وماشین ژیان

 

یکی می گفت: مهم هدف انسان است وگرنه حجاب نقشی در زندگی ندارد.

دوستش پاسخ داد: برای رسیدن به هدف باید از وسیله مناسب استفاده کرد.

اگر هدف جلوه گری ومشغول کردن فکر دیگران به خود وبرهم زدن آسایش خانواده هاست،

وسیله آن بدحجابی است؛

ولی اگر هدف پیشرفت وزندگی آرام واحترام به حقوق دیگران است  وسیله آن پوشش می باشد.

چرا که در صورت بد حجابی  تضمینی برای رسیدن به هیچکدام از اهداف ذکر شده وجود ندارد.

نمی شود برای رسیدن به فضا از ماشین ژیان استفاده کرد.

بلکه باید سوار بر سفینه فضایی شد.

نقشه های استعمار از زبان یک جاسوس

مستر همفر، جاسوس مشهورانگلیسی در کشورهای اسلامی، یکی از نقاط قوت مسلمانان را حجاب زنان می داند ومی نویسد:«زنان آنان دارای حجاب محکم هستند که نفوذ فساد در میانشان ممکن نیست».

در جایی دیگر می نویسد:«به هر وسیله ای شده باید زن مسلمان را از حجاب اسلام خارج کرد وبی حجابی را در بین مسلمانان رایج نمود وابتدا برای گول زدن آنها (برای این) که حجاب را کنار بگذارند، باید به آنها تفهیم کرد که حجاب به صورت چادر ویا عبا مربوط به اسلام نیست. چادر لباس قدیمی ایرانیان قبل از اسلام بوده وعبا لباسی است که خلفای عباسی  برای زنان مسلمان رسم کرده اند واین یک لباس ایرانی نیست…

خواه ناخواه وقتی زنان از حجاب خارج شوند، مردها وجوانان فریفته می شوند ودر نتیجه، فساد

 در کانون خانواده ها رخنه می کند.برای اجرا باید اول سعی کرد زنان غیر مسلمان در کشورهای اسلامی را از حجاب خارج کرد تا زنان مسلمان نیز ازآنان پیروی کنند».

می دانید که کشور اسپانیا یکی از سرزمینهای اسلامی بود که مسلمانان به آنجا اندلس می گفتند؛ اما این سرزمین توسط مسیحیان از مسلمانان گرفته شد. یکی از راههایی که آنها را در این تسخیر یاری کرد، رواج فساد وبی بندوباری در میان جوانان ورواج بی حجابی در بین زنان مسلمان بود.

 منبع

مجله گلبرگ،دی1381،شماره37

الاغ پیر فرصت طلب

کشاورزی الاغ پیری داشتکه یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد

کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از چاه بیرون آورد

برای اینکه حیوان بیچاره زجر نکشد

کشاورز ومردم روستا تصمیم گرفتند

چاه را با خاک پر کنند تاالاغ زودتر بمیرد وزیاد زجر نکشد

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند

اما الاغ هربار خاکهای روی بدنش را تکان می دادو

زیر پایش می ریخت تا اینکه آنقدر خاکهای زیر پایش زیاد شد

که توانست بالا بیاید

شرح حکایت:

مشکلات مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند

وما مثل همیشه دو راه داریم

اول اینکه:اجازه دهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند

دوم اینکه:از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود

به این تصاویر عجیب اما زیبا توجه کنید                                                                                            

ادامه »
1 2