موضوع: "حڪایات و داستان واقعی"

معرفی و دانلود کتاب زیبای داستان ۱۸ بانو

کتاب «داستان ۱۸ بانو»

 کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم

مجموعه «داستان 18 بانو» روایت شگرف از زندگی بانوانی است که روزی بر سر دو راهی سخت دست به انتخابی زیبا زدند و تصمیم گرفتند که مسیر زندگی­ شان را تغییر دهند و فصل تازه­ای را با سیمایی جدید و سیرتی خدایی در زندگی خود آغاز نمایند. این روایت­ها که با انگیزه­ حرکت از مسیر ناراستی‌ها به سوی هدایت همراه است، گویای آن است که تا منزل حضرت دوست راهی نیست.

مطالب این کتاب، داستان 18 بانویی است که با انتخاب دوستی خدا و اهل بیتش به جای دوست داشتنی های کوچکِ روزمرّه، بهترین اتفاق ها را در زندگی شان رقم زدند و با خروج از دنیای تاریک و ناآرام بدحجابی، به دنیای روشن، پرنشاط و امنیت بخش حجاب و عفاف وارد شده و لذت حاصل از این امنیت را با طیب خاطر چشیده اند.

برشی از کتاب:

ادامه »

دانلود کتاب دختر شینا

 

کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است

که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان

همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی می‌پردازد.

درباره زندگی این شهید فعالیت‌های فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود.

با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده

و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد.

 

این بانوی نویسنده اضافه کرد:

این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود،

زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده

و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود.

بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب های زندگی این زن با او مصاحبه کنم.

 

ماسعی کردیم این ڪتاب رو در ۲۶۵قسمت در کانالمون در ایتا قرار بدیم

 https://eitaa.com/Rouman_mazhabi

همچنین میتونید از راههای زیر کتاب را خریداری ودانلود نمایید

دانلود کتاب دختر شینا از کتابخوان کتابراه

دانلود کتاب دختر شینا بصورت پی دی اف 

مطالب مرتبط

فرنگیس & یادت باشد & رعنا & دختران آفتاب & عشق زیر روسری & خاطرات سفیر 

لینالونا & آرام بی سر،شهید حججی & چهل داستان کوتاه اخلاقی

الگوی شهید من شهیده فهیمه سیاری

 

کلاس چهارم بود که اسمش رو تو کلاس قرآن نوشتم .

یه روز وقتی رفتم از کلاس بیارمش معلمش جلوم رو گرفت

و پرسید : تو خونه با فهمیه قرآن کار می کنید ؟؟ گفتم : نه

چطور ؟؟ گفتت : آخه خودش قرآن رو بلده ، بیشتر سوره ها

رو تو کلاس می خونه من و بچه ها گوش می دیم . طوری مسلطه

که غلطهای بچه ها رو زودتر از من می فهمه . با تعجب به فهیمه

نگاه کردم سرش رو انداخته بود پایین و چادرشو گرفته بود زیر چونه اش .

بهش گفتم قرآن رو از کجا بلدی ؟ گفت : قبل از کلاس یه بار می خونم

و یاد می گیرم.تو مسجد بعد از نماز به همه می گفت : هر کی

دوست داره بمونه تا از همدیگه قرآن یاد بگیریم.نمی گفت : یادتون بدم

تا به کسی بر نخوره .

طلبه شهیده فهیمه سیاری

تولد 1339

شهادت : 1359

علت شهادت : بمباران کردستان

مطالب مرتبط

شهیده بنت الهدی صدر & شهیده فاطمه جعفریان & شهیده گلدسته محمدیان & مقصد شهدایی

خاطره ای زیبا از شهیدعارف احمدعلی نیری & زنان چهره شهر را تغییر دادند & خواهرم حجابت

پیام شهدا به بانوان & داستانی داداشم منو دید تو خیابون & عڪس شهدا عمل نکنیم

حرفهای روی زمین مانده شهدا & لباس عفت

خاطره ای زیبا از زندگی عارف شهید احمد علی نیری درمورد تحولش از ترڪ گناه

 

عارف بزرگ آیت الله حق شناس فرمودند…

رفقا! آیت الله بروجردی هم حساب و کتاب داشت

اما من نمی دانم این شهید چه ڪرد که به این مقام رسید…

شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود.

از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود.

در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می‌داد.

همه می‌دانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آن‌ها برخورد سختی خواهد کرد.

او در تاریخ 27 بهمن ماه سال 64 و در سن 19 سالگی

طی عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت رسید.

احمدعلی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود.

 

«دکتر محسن نوری» یکی از دوستان شهید بود که از دوران کودکی با او همراه بوده

و خاطرات مشترکی با این شهید والامقام و عارف مسلک داشته است.

او در مورد نحوه تحول این شهید که با وجود سن کمش اما مراتب عرفانی زیادی را طی کرده بود

به ذکر خاطره‌ای از زبان خود شهید اشاره می‌کند…

ادامه »

داستان واقعی فرار از جهنم

دانلود رمان واقعی فرار از جهنم

 

چهارمین رمان واقعی بنام فرار از جهنم

 

نوشته شهید مدافع حرم سیدطاها ایمانی،در ۶۷قسمت

 

از سرگذشت پر پیچ وخم یڪ تازه مسلمان امریڪاییاز قبل از تشرف به اسلام و بعداز آن،

 

که در جنگ میان شیطان و فرشته و بهشت وجهنم،در آخر بر شیطان پیروز شده

 

و راه بهشت را در پیش می گیرد…

 

به عبارتی میتوان گفت این داستان واقعی به نوعی ثابت ڪننده امڪان تغییر در انسان می باشد

 

که همه چیز حتی خویهای حیوانی شخص نمیتواند مانع تغییر و رسیدن به انسانیت شود

 

ومیتوان باوجود تمام مشڪلات و سختیهای پیش رو و زمینه وجود گناه و دوری از انسانیت

 

بازهم انسان زیست؛ و فراموش نڪرد که خدا همه جا با مااست…

 

خودتون بخونید قضاوت با شما …

ادامه »

توصیه شیخ رجبعلی خیاط به مردی ڪه می خواست به دیدار امام زمان عج نائل شود

توصیه شیخ رجبعلی خیاط به مردی که میخواست امام زمان را ببیند

 

میخواست به دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نائل شود

شیخ رجبعلی خیاط فرموده بود:

 هر کس چهل روز،

روزی ۱۰۰ مرتبه این آیه را بخواند :

وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا 

امام عصر عج را خواهد دید!!! 

شروع به گفتن ذکر کرد اما چهل روز گذشت و خبری نشد

با ناراحتی نزد شیخ آمد و گفت:

به دستورالعملی که دادید، عمل کردم اما خبری نشد‼️

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط نگاهی به او کرد و گفت:

یادت هست روز سی و هشتم بعد از نماز مغرب سیدی کنارت نشست و گفت انگشتر عقیقت را به دست چپ مپوشان که مکروه است

تو اما گفتی:

هر مکروهی جائز است

آن شخص که تو نشناختی و به سفارشش بی اعتنا بودی امام زمانت بود…

یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم

شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم 

اللهــــــــــمـ عجـــــل لولیڪـــــ الفرج

مطالب مرتبط

چشم برزخی شیخ رجبعلی خیاط ، چهل داستان کوتاه اخلاقی و واقعی ، توجواهری بانو 

چادر نورانی حضرت زهرا س ، الاغ پیر فرصت طلب

چشم برزخی(حڪایت از شیخ رجبعلی خیاط)

حکایت چشم برزخی شیخ رجبعلی خیاط

چشم برزخی❗️

دکتر حاج حسن توکلی نقل می کند :روزی من از مطب دندان سازی خود حرکت کردم که جایی بروم.

سوار اتوبوس شدم. میدان فردوسی یا پیش تر از آن ماشین نگه داشت.

جمعی آمدند بالا، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم دیدم همه زن هستند!!

همه یک شکل و یک لباس. دیدم بغل دستم هم زن است!

خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده ام. این اتوبوس کارمندان است

اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد. همه مرد شدند

با اینکه بنا نداشتم پیش شیخ ( مرحوم رجبعلی خیاط ) بروم ولی از ماشین که پیاده شدم

رفتم پیش مرحوم شیخ رجبعلی خیاط

قبل از اینکه من حرفی بزنم شیخ فرمود:

دیدی همه ی مردها زن شده بودند! چون آن مردها به آن زن توجه داشتند!

بعد گفت :

وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد همان جلوی چشمش مجسم می شود

ولی محبت امیر المومنین علی علیه السلام باعث نجات می شود.

چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود … 

تا ببیند آنچه دیگران نمی بینند،و بشنود آنچه دیگران نمی شنوند.

برگرفته از ڪتاب ڪیمیای محبت

مطالب مرتبط

چهل داستان اخلاقی واقعی از حجاب و… ، توجواهری بانو ، چادر نورانی حضرت زهرا س

الاغ پیر فرصت طلب

چهل داستان ڪوتاه و زیبای اخلاقی وواقعی(حجاب و...)

چهل داستان کوتاه اخلاقی و واقعی

1.زهرا

از بچگی مادربزرگم نیلوفر صدام میڪرد ولی دوست داشتم زهراصدام ڪنه

یه روز قرار گذاشتیم با مادر بزرگم مسجد بریم.

میدونستم بابام اجازه نمیده.یواشڪی از خونه خارج شدم سرچهارراه قرار داشتیم

مادر بزرگم یه چادر بهم هدیه داد،خیلی قشنگ بود.چادر نماز،ازارزونترین پارچه ولی قشنگ چون خودش دوخته بود.

تو مسجد نماز ڪه تموم شد مادربزرگ گفت:یه فرشته ڪنارمن نشسته!باتعجب گفتم چرا من نمیبینم؟گفت یه نگاه به خودت بنداز!

-یعنی اینقدر چادرم قشنگه؟ 

گفت بیشتر از هرچیزی!… یه آهی ڪشید وگفت:چادر فاطمه خیلی ڪهنه ووصله داشت اما خیلی قشنگ بود!باخودم گفتم ڪاش چادر من هم مثل چادر فاطمه بود…

بعداز خداحافظی از مادربزرگ،داشتم به خونه برمیگشتم ڪه عمومو دیدم چادررو ازسرم ڪشید وتاخونه موهامو گرفت ورو خاڪها ڪشون ڪشون به خونه برد. 

عمو در اتاق بابامو بازڪرد،پراز دودبود آخه بابام معتاده!…

عموم یه الم شنگه ای به پا ڪرد.

بابام هم تا تونست ڪتکم زد بعدهم سه بار دستمو با سیخ داغ ڪرد تا یادم باشه ڪه….اما هیچوقت یادم نموند!

 منو تو اتاق حبس ڪرد وچادرمو تیڪه تیڪه ڪرد.

 بادست سوخته تیڪه های چادرمو برداشتم دادم مادربزرگ برام وصله ڪنه…

 بالاخره به آرزوم رسیدم چادر م شبیه چادر حضرت فاطمه سلام الله علیها شد…. 

ادامه »

تو جواهری بانو...

داستانی حجاب

جواهر

-          آقا این سرویس چنده؟چقدر قشنگه!

-          قیمتی نداره خانم. ارزونه!

-          چه جالب.من فکر کردم جواهره.

-          نه خانم.جواهر رو که تو کوچه خیابون نمی فروشن.باید بری جواهر فروشی

از هفت تا گاو صندوق و هفت تا بقچه درش بیارن.هر چیزی که قیمتی باشه

دسترسی بهش هم مشکله.

ای گوهر آفرینش!زن چه نیکو مقامی دارد که فاطمه از افق او تجلی کرد و

مریم و زینب از آسمان او درخشیدند وآسیه وخدیجه از هستی او طلوع کردند.

پس گوهر وجود خود را به صدف حجاب زینت بخش که حجاب اسلامی از

جلوه های زیبای بندگی است.

(محمد رضا اکبری,کتاب حجاب در عصرها)

مطالب مرتبط

چادر تورانی حضرت زهراسلام الله علیها ، الاغ پیر فرصت طلب

چادر نورانی حضرت زهرا سلام الله علیها ومسلمان شدن یهودیان مدینه

داستانی چادر نورانی حضرت زهرا سلام الله علیها

چادر نورانی

باصدای جیغ زن از خواب پرید

_<نور! یک نور عجیب در اتاق است!!>

مرد یهودی از خواب پرید و با شتاب به سمت اتاق رفت.چادررا که دید,همه چیز به یادش آمد.

چادر فاطمه(س)را به جای قرض به علی(ع) امانت گرفته بود.حالا نور چادر اتاق را پر کرده

بود.مرد یهودی و همسرش از تعجب و شگفت زدگی اقوامشان را خبر کردند و برای دیدن چادر

نورانی به منزل آوردند.با دیدن نور چادرفاطمه(س)هشتاد نفراز یهودی های مدینه مسلمان شدند.

بحار ج 43 ص 40 و خلاصه ای از این روایت در مناقب شهرآشوب ج 3 ص 118117 ,منتهی الآمال ص 160

حجاب رساندن زن،به مرتبه والای معنویت است

 

1 2